حامد صحیحیمحدودهی امن
بعضی وقتها با یک کلمه یا یک جمله به آسانی میتوانی بگویی که چه حسی داری، یا حداقل کمی از آن توصیف کلامی راضی باشی.
گاهی ترجمه چیزی که در درونت میگذرد سخت میشود.
بعضی وقتها چشمت به منظرهای میافتد و در یک آن، حس غریبی در تو زنده میشود. حسی که به کلام نمیآید، ولی در عین حال بسیار شفاف است.
هرچه میگذرد به تعداد مناظری این چنین اضافه میشود. مثل لغتنامهای تصویری، هر بار که آن ترکیب خاص از زمین و آسمان، آن هوای خاص، در آن وقت از روز یا سال تکرار میشود، لغتنامه در سرت باز میشود و ترجمهای نانوشته در تو زنده میشود و تو میدانی که آن لحظه را بارها زندگی کردهای.
این لغتنامه تصویری درهم پیچیده که بر اساس هیچ قاعدهای مرتب نشده، میتواند دقیقترین ترجمهها را برای آن چیزهای درونی غیرقابل ترجمه به کلام، ارائه دهد.