سمیرا اسکندرفر

چی تو سرته؟

بیشتر وقت‌ها می‌دونم چی تو سرمه. نگاهشون می‌کنم. مرتبشون می‌کنم. می‌چینمشون. ولی بعضی وقت‌ها... بعضی وقت‌ها نمی‌دونم چی تو سرمه یا دقیقا چی تو سرمه. من این بعضی وقت‌ها را دوست دارم.

تو همین بعضی وقت‌ها بود که شروع به کشیدن این کارها کردم. ماژیک نرم و لیز را گذاشتم روی مقوای گلاسه‌ی لیز که با سرعت و نرمی رویش سر بخورد. خیلی راحت سر بخورد. آن هم زمانی که نمی‌دانستم چی تو سرمه.

گذاشتم اتفاق بیفتد. گذاشتم آن چیزها که توی سرم بود و نمی‌دانستم چه هستند سر بخورند روی کاغذ.

اینکه خیلی با واسطه، خیلی بی‌واسطه ببینم چی تو سرمه.

چیزهایی که توی سرم بود را خالی کردم روی میز تا با هم تماشا کنیم چی تو سرمه.

 

سمیرا اسکندرفر