صالح تسبیحی

کارسینوما

کارسینوما واژه‌‌ای لاتین است. واژه‌ی باستانی، بعدتر تبدیل شد به نوعی از «کَنسر». کارسینوما یعنی بلعنده. واژه‌های باستانی، می‌دانی، درست و دقیق‌اند و هم‌حجمِ معنایی هستند که دارند. اعراب هم به تبعیت از طبِّ بقراطی، نامِ جانورِ بلعنده را به مریضی دادند و خرچنگِ به جانِ تن افتاده را «سرطان» خواندند. اما کلمات چقدر اعتبار دارند؟ وقتی بلعنده همه چیز را نم‌نم می‌خورد، تنِ بلندبالا را می‌بلعد و پوستی فرتوت و خالی پس می‌دهد؟ آنجا دیگر سکوت حاکم است. سکوت مطلق. و هیچ کلمه‌ای کار نمی‌کند.
تماشای این رنج در سکوت، پروژه‌ی کارسینوما را ذره‌ذره پیش برد. عکس‌ها بدون تصمیم قبلی و بدونِ آن که دورنمای ارائه در عکاسی دخیل باشد؛ و تنها برای ثبت فراموشی برداشته شدند. و جعبه‌ها و قاب‌ها به مرور، و از سر تخلیه‌‌‌ی ذهن در اشیاء ساخته شدند.
طبعاً نمی توانسته ام از زاویه ی خودِ آدمِ سرطان زده درد را بو بکشم، و در نهایت روایت کنم. در نتیجه روایتِ من در این مجموعه روایتِ یک ناظرِ کلافه است که به ترجمانِ احساسات و افکار مبهم پرداخته. و آونگ وار درد را ازدور می بیند و به آن نزدیک می شود، باز دور می شود و و نمی تواند به جهانش وارد شود و معلق میانِ دو تَن در رفت و آمد بوده است.