کامبیز صبری

بودن


بیشتر مکالمات ذهنی انسان متوجه نحوه حضورش در زندگی است. ازآغاز خروجش از زهدان مادر و حتی پیشتر از آن، زندگی را با محرک های مختلفی تجربه می کند و بسته به شرایطی که در آن قرار دارد، عکس العمل های متفاوتی از خود نشان میدهد. اولین واکنش هایش، چه در همراهی و چه در مقابله با این محرک ها، بعنوان الگویی برای بقا در وی باقی می ماند، تا زمانی که از نتایج زندگی اش راضی نباشد و آنگاه در پی تغییر واکنش هایش و بینش خود نسبت به " بودن " بر می آید.
واکنشهای انسان به محرک های زندگی از اصوات و کلمات آغاز میشوند و به انبوهی از آواها و فریادها با مضامین شاد و غمگین ، شعر و اعتراض، گریه و خنده منتهی میگردند و البته در این میان لحظه های سکوت تضادی معنا دار را ایجاد میکنند. عشق و درد و ترس تجربه های آشنایی هستند و در طول زندگی درمی یابیم که بهیچ وجه انکارپذیر نیستند. ترسهایی که به قول "لوییس بورژوا" منشاشان هراس از اسیر بودن در چنگال گذشته ها ، بیم از آینده ای نامطمئن ، گم گشتگی در حال حاضر و استقامتی مضمن در مقابل بی اعتنایی است. شاید اگر اینها نبودند انسان هرگز انگیزه ای برای هیچ کنشی نمی یافت.
در آثار ارائه شده در این نمایشگاه موضوع "بودن" در مواجهه با "زندگی" مورد توجه قرار گرفته است. زایش نژادها از گونه های مختلف انسانی و رها شدنشان بسان ماهی آبستنی که صدها نوزاد خود را در آبهای بیکران رها میکند بی آنکه اندیشه خاصی راجع به آینده شان داشته باشد و آنان نیز بلافاصله با تجربه های "بی مهری" آشنا می گردند و در مقابلشان گاهی خشم و کین، گاه صلح و گاه عشق ونور از خود بروز میدهند.
اینها همه انسان را نهایتا به خودآگاهی هایی هدایت میکند تا بتواند تکلیف و یا بی تکلیفی خود را در این میان دریابد. شاید این راه به بازگشتی به خلوص کودکانه منجر شود و پس از آن انسان بتواند این آکواریم زندگی را ترک گفته و میدان را به نوزادی نوشکفته برای کارزاری تازه واگذار نماید آنچنان که "سعدی" میگوید:
هرکه آمد عمارتی نو ساخت رفت و منزل به دیگری پرداخت
آنچه بزرگترین معضل در مقابل کارآمدی این خودآگاهیست، روزمرگی جانفرسای جوامع بی عشق و خلاقیت است. بیدار شدنها و خوابیدنهایی که در میانشان هیچ چیزی معنا نمی یابد. جوامعی که انسانها آنچنان درگیر مشکلات خویشند که از توجه به یکدیگر خسته شده اند و راه بی اعتنایی در پیش گرفته اند و ما را آنچنان که "بورژوا" می گوید به استقامت و ترس از مضمن شدنش رهنمون میگردند و در پی آن رویای تسکین این درد تکراری برایمان حضوری همواره دارد.
کامبیز صبری – بهار 1392