زرتشت رحیمی

شکارچی می گریزد

درون شهر بازی قدم می زنم .خوشحالی بی وقفه همه را خفه کرده است.من تنها نظاره گرم .نمی خواهم بلیط بخرم و سوار یکی از اسباب بازی ها شوم
.یادم نیست چطور وارد شدم ویا با چه کسی به اینجا آمدم. قدم می زنم.شاید کسی مرا بشناسد .
به آرامی از دل جمعیت عبور می کنم .بعضی ها هنگام رد شدن محکم تنه می زنند.آنطرف تر جمعیت زیادی حلقه زده اند .زیر چرخ فلک بزرگی که از حرکت باز ایستاده است.نزدیک می شوم تا ببینم چه اتفاقی افتاده است . از یک نفر می پرسم .نمی خواهم وارد فضای شلوغ و در هم برهمی که آنجاست بشوم.می گوید یک نفر از بالای چرخ و فلک سقوط کرده

زرتشت رحیمی

نقاشی های زرتشت رحیمی برخورد بی واسطه ای هستند با تخیل . پس زمینه ی سفید آثار معادل بصری فقدان مفاهیم و صورت بندی هایی است که دست به گزینش مفهومی و تکنیکیِ ادراکات بزنند . در واقع پس زمینه سفید در آثار رحیمی مانند خلائی است که محصولات تخیل در سطوحی همسطح و به شکلی معلق و اتفاقی در آن ظاهر می شوند . متریال ماژیک و لایه های رقیق آبرنگ به این انتقال بی واسطه کمک می کند و بستر سفید با حداقل مقاومت در برابر ترکیب بندی ، پذیرای هجوم عناصر تصویری می شود . به همین دلیل دیدن آثار رحیمی حسی از بازیگوشی و آزادی را به مخاطب می دهد که ناشی از ارتباط سرراست چشم ، ادراک و دست است . اما این بدین معنی نیست که ما در آثار او با روایت گری روبرو نمی شویم ، روایت وجود دارد اما منطقی پشت روایت نیست به همین دلیل آثار به نمایشی ابزود می ماند .نمایشی حاوی جیغ ها و فریادها ، هجویه ای بر المان های فرهنگی و تاریخ هنری در تلفیق با عناصر آشنای زیست روزمره یک ایرانی . فیگورها از عقلانیت عاری شده اند و به اکت های بی معنا ، دفرمه های غریب ، و ژست های صریح و نمایشی تقلیل یافته اند . اما این نمایش جنون آمیز همیشه ما را در حسی از بازیگوشی رها نمی کنند بلکه در جای جای آثار با زخم و خشونت و از هم پاشیدگی ، مخاطب را شوکه می کنند . بدین معنا آثار رحیمی بی منطقی امور حادث و بی نظمی و اغتشاش ادراکات را در حافظه ای زخم خورده نشان می دهند اما نقاش در این تفسیر خود را بیرون چنین دنیایی قرار نمی دهد تا بر آن داوری کند ، بلکه برای تصویرکردن بی واسطه اش قدم قدم با آن همراه می شود

علی رضا رضایی اقدم