وحید دانائیفراغوای لطیف، گیرایی عمیق
همه چیز عادی است... به آنی چیزی پدیدار میشود از جنس لوازم خانگی، یک «ابر چرخ گوشت»، بر فراز شهر، معلق میان زمین و آسمان:
ناخواسته از جا برمیخیزم؛ مجذوب... و مدهوش حضور گرم این «فرا شئ».
دقیقاً به همان جایی میروم که لازم است باشم... اغواگرانه مرا به سمت خود میکشد، نزدیک و نزدیکتر...
اغوایی لطیف، جذابیتی مرگبار... جایی در میانهی شهر.