تزویر
امیر معبد
آذر 1392
گاه هر چه قدر هم كه خيرخواه و خوشنيت باشيم، پرومتهوار گاوي را قرباني كرده و به نام ديگران از گوشت آن ميدزديم و مزورانه زئوسِ زمان را فريب ميدهيم و تاوان اين خيرخواهي خود را هم ميپردازيم؛ به زنجير درميآييم و از جگرِ خسته¬مان، كلاغان بيسرنوشت را سفرهاي ميگستريم. بيهيچ كينهاي بازي كلاغان را مينگريم و در انتها، تنها حلقهاي از زنجير را با خود ميبريم و آتش را به ديگران ميسپاريم، زيرا كه ميدانيم آب نوشيدني و نان خوردني است؛ زخم و خون هم. اما انگار مدتهاست نميدانيم كه خون عرياني جان هست يا نه!
گاه ميدانيم و گاه نميدانيم كه اين آزار خويشتن است؛ هم خويش و هم تن. و آنجا كه آن سايهي سنگين چنان گسترده ميشود كه ديگر نميبينيم، گرفتار می-آییم. و می¬پنداریم که بايد كاري كنيم و چيزي بسازيم. سفيد را سياه و سياه را پاك ميكنيم. چنين است كه واقعيت را به دروغ فروختن و آراستن دروغ و راست و نيكو نماياندن آن واجب ميگردد. و خود از اين رنج ميكشيم. رنجمان را تصوير ميكنيم و آن را نمايش ميدهيم. همراهاني مييابيم و در انتها اين همه را به هر آنچه بايد ميآراييم و به بهايي مناسب ميفروشيم. و همچنان از اين رنج ميكشيم. چنين تسلسل اندوهناكي در عين حال تمسخرآميز است، خاصه حالا كه ميدانيم خود در ميان آن ایستاده¬ایم.
زروان روحبخشان
آذر 1392