جواد مدرسی

جنگل سیاه

آذرماه 1394

طراحی‌هایی که در این نمایشگاه می‌بینید به طور کلی در سه زمینۀ طبیعت و معماری و انتزاع دسته بندی می‌شوند. البته این دسته بندی چندان مهم و قاطع نیست و گاه در آثاری این زمینه‌ها در هم فرو می‌روند. مهم در این مجموعه پیگیری دو چیز بوده است: یک، پیگیری نقش «بافت» در جهان عینی و غیرعینی، و دو، پیگیری رؤیای کاذب یک جنگل سیاه.
سطح هر چیز بیرونی ترین بخش آن چیز است. جایی است که با نشانه گذاریِ نگاه و لمس موجودیت می‌‌یابد. مثلاً یک صندلی همان بخشی از صندلی است که در معرض نگاه و لمس ماست. تا اینجا هنوز معنایی ساخته نشده، اما همین که به چرایی و کاربرد چیزها فکر کنیم معنا هم از راه می‌رسد. در واقع یک صندلی دو چیز است: جسم صندلی، که شکل‌اش را می سازد، و مفهوم صندلی، که کاربردش را. مفهوم صندلی به ما می‌گوید که باید روی آن بنشینیم و چگونه بنشینیم و چه کسی روی چه صندلی‌ای بنشیند. مفاهیم قواعد را می‌سازند، قواعد کاربردها را و کاربردها منافع را. اما جسم صندلی، که بیش از هر کجا در سطح آن متجلی شده، چیزی را برنمی‌سازد. سطح فقط برای نگاه کردن و دست ساییدن است. حال اگر همین جا متوقف شویم و بر مادّیت سطحی که زیر نگاه یا دست ماست تأکید کنیم به «بافت» می رسیم. بافت کیفیت بصری و ملموس سطح چیزهاست. هر سطحی بافتی دارد. بافت، جز رنگ و جنس و دمای سطح هر چیز است. بافت، مجموعه‌ای از پستی و بلندی و سختی و نرمی و خُلَل و فُرَج و صافی و سایه روشنای سطح چیزهاست. این مجموعه پیش از آن که چیزی باشد، پیشاچیز است. به بیان دیگر، نگاه و لمس وقتی به تمامی اتفاق می‌افتد که چیزیتِ چیز هنوز از راه نرسیده باشد؛ همچون غریبه‌ای در جنگلی سیاه.