شبنم زراعتی
اکثریت پنهان
تمام آنچه به فراموشی سپردهايم در روياهايمان فريادِ كمك میكشند.(الياس كانتی)
١
سرنوشت جناب اسب سياهِ عزيز آن روز رقم خورد كه سركار كلونل گرگ سفيد، دستور حمله شيميايی به شهری را داد كه نامبرده و خانواده نجيبش در آنجا ساكن بودند.
از آن تاريخ به بعد نرخ بيكاری كركسها در جهان به صفر رسيد.
٢
در جريان شبيخون كركسها به شهر خرگوشهای صحرايی، جناب آقای خرگوش عزيز و بانو به همراه سه بچه خرگوش قد و نيم قدشان تصميم به كوچي اجباری -به سرزمين روباههای سفيد- گرفتند.
فقط ١١٢ كيلومتر از مسافت ٤٢٢٠ كيلومتری طی شده بود كه متوجه كمبود آذوقه شدند.
مستاصل و نااميد جناب خرگوش باهوش و بانو تنها راه نجات بچه خرگوشها را در رها كردن بچه خرگوش معلولشان ديدند.
٤٢٢ كيلومتر ديگر سپری شد تا تصميمشان را عاقبت عملی نمودند.
هيچكس حتی كركسهای معتاد به كار هم نمیدانند، ٣٦٨٧ كيلومتر باقيمانده، بدون بچه خرگوش معلول چگونه طی شد.
٣
هزاران هزار و هزاران هزار كيلومتر آنطرفتر از مكانی كه بچه خرگوش معلول رها شده بود، آنجايی كه بيشتر ساكنانش هرگز مهاجرت اجباری را تجربه نكرده بودند، سرزمينی كه بيشتر جمعيتش از سفيد رنگی زياد، رنگشان به بيرنگی میگذاشت، جايی كه كركسها فقط در قالب تصوير قابل رويت بودند، جناب سركار كلونل گرگ سفيد با شانه زدن بر سر كچلش، خود را برای رفتن به جلسه مجمع عمومی سرمايهداران آماده میكرد.