الناز بندگیدر جستجو
تفاوت انسان و جانداران دیگر در مفهوم «مرگآگاهی» است که برجسته میشود. جانوران و گیاهان، با عمر کوتاهشان، و بدون آگاهی از مرگ و فناپذیری، غرق در غریزهی میلبهبقا زیست میکنند و از همهی توان و امکانشان برای تداوم حضور در عرصهی حیات بهره میگیرند. اما انسان در کنار میلبهبقا و در جستجوی جاودانگی، درگیر مرگ آگاهی نیز میشود. این چالش تا به انتهای عمر او باقی میماند و زمینهی تفکر دینی و فلسفیاش را در طول تاریخ تمدن فراهم میآورد. از همین جاست که زمان در ذهن انسان مفهوم پیدا میکند و بهخاطر ممکن کردن ارجاع به گذشته – زمان سپری شده- به عادت ثبت خاطرهی تصویری و حفظ آن میپردازد: درکِ اهمیتِ نیاز و تلاش انسان برای ادامهی بقا و غلبه بر میرایی از راه ثبت و مرور آنچه واقع شده است. امری که هرچند میراییِ «هر چه که هست» را واضح تر مینمایاند، اما بر حضور انسان نیز مهر تأکید میزند و وجوه تراژیک این تناقض همیشگی را – بیپاسخ یا راهحل چندانی- آشکارتر میکند.