جواد مدرسیناسازه
افسوس شکل یک شهر بارها زودتر از قلب آدمی دگرگون می شود.
شارل بودلر
جواد مدرسی همواره به مسالهی سکونت و رابطهی آن با کلانشهر اندیشیده است. آثار او مستقیم و غیرمستقیم با این مقوله مرتبطاند. شهر و عناصر شهری بهتر از هر چیز بیانگر تنشها و ناسازههای زندگی مدرن است. آپارتمانها همچنان که بزرگراهها و پاساژها بیش از هر چیز واجد عناصر مدرنیتهاند: یکسان سازی، سرعت و انبوهِ « اشباح انتزاعی به نام مردم » ( کیرکه گارد ). با این حال به نظر من آثارمدرسی بازنمود زوال یا بازتاب تضادهای مدرنیزاسیون نیست. اما خود او به همراه مجموعه ی آثارش چنین است. برای نمونه اگر این مجموعهای را که از او در این گالری به نمایش درآمده در کنار هم بگذاریم، این ناسازهها بیش از همه عامل وحدت و پیوند به نظر میرسند.
نگاه او به شهر گاه سویهای متافیزیکال به خود میگیرد. و در نتیجه در رویارویی با آن خود را در میان شهری خاموش و سرد با سازهای یکسره فرو رفته در فامهای خاکستری مییابیم. در میان معبدی خالی از خدایان که در خرابآباد الیوتی به حال خود رها شده. با اینحال نشانهها به خوبی در کارند و ما را به زیستگاه برزخیمان هدایت میکنند. اما ناگهان در گذر از این ناکجا آباد پیکرهای پیچیده در ریشهها و شاخه ها نمایان میشود. انگارهای یکسر تهی از دلالت های برونمتنی که ناچار به ورطهی خودارجاعی فرو میغلتد. به همین ترتیب از بیرون یک سازهی مدرن ناگهان به درون یک پستوی قدیمی با پردهای آتش گرفته میرسیم و از ورای سیمان و آهن به پرندهای رها شده در نامتناهی. در اجرا نیز نقاش همین رفت و آمد را نمایش میدهد. از اجرای مکانیکی و ساکن تا تاشهایی آزاد و سیال. از حاکمیت مستبدانهی خاکستری ها تا آنارشیسم بلاتکلیف فامهای رنگی...
نگاه و تکنیکهای اجرایی او که از هر اثر به دیگری گاه تناقضی جدی را نمایش میدهند، گرچه به لحاظ حرفهای خطرناک است، اما از اصالت اندیشه و کار او خبر میدهند. مدرسی بهت زده و اندیشمند هر روز به شهر و دگرگونی های سریع آن مینگرد و میخواهد این گوشه و آن گوشه را ببیند و این آوا و آن نشانه را به دام اندازد. اما همانگونه که ازرا پاوند مینویسد «تا ما بگوییم که چه هستیم و چه نیستیم دیگر آن چیز نیستیم». بنابراین مدرسی در چنبرهی آن روحی گرفتار میشود که بودلر بهتر از هر کس آن را توصیف کرده است: مدرنیته همچون عنصری بیثبات، فرار و تصادفی.
مهدی چيت سازها