آیدین باقری

مجسمه‌زدایی

مجسمه زدایی

آدمیان نه تنها ناظر مناظر شهراند، بلکه
خود نیز جزئی از ان هستند.
کوین لینچ


گمان می‌کنم تمام شهروندان از حق بالقوه دخل و تصرف در شهر برخوردارند، که این مهم می‌تواند در بزنگاه‌هایی همچون کمون پاریس به هدف انهدام ستون واندوم بالفعل شود؛ واکاوی و تامل در اینکه چه رانه‌ای و با چه مختصاتی سبب‌ساز اقدام کنشگران (آگاهانه یا ناآگاهانه) شده است نیز در دایره‌ی تعریف این حق قرار می‌گیرد؛ چرا که سنگ‌بنای هر تغییری در فضای عمومی منوط بر رضایت جمعی است. لذا من نیز به مثابه دیگر شهروندان تهرانی در خلال عادت واره‌های روزمره شهری‌ام با مجسمه‌هایی مواجه شدم که چرایی غیبت آنان همواره برایم در میان واقعیت‌های موجود شگفت انگیز، باور ناپذیر و تا اندازه‌ای شعبده‌بازی تلقی می‌شود. بسیاری از مجسمه‌هایی که پس از انقلاب ۱۳۵۷ و همچنین ۱۳۸۹ از صحنه شهری زدایش شدند شاید برای بسیاری از ما مرکز‌های آشنایی در برابر ناشناخته‌هایمان بودند، نقاط نشانه‌گذاری شده‌ای در صفحات آلبوم‌هایمان بودند و به یادآوردن گوشه‌هایی از این شهر (که مبتلا به درد خود بلعیدن است) را بدون آنکه نیاز باشد دست به دامان نقشه‌ها و اسامی خیابان‌ها شویم به ارمغان می‌آورد و زمان می‌توانست کاستی‌هایشان را چشم پوشی‌کند (از جمله اینکه تا چه اندازه از موهبت هنر والا برخورداربودند یا نه! اینکه توانسته بودند یا نتوانسته بودند حس تعلق در مخاطبان ایجاد کنند یا نه! اینکه در لحظاتی خلاف ایدئولوژی برتری یافته به حساب می‌آمدند یا نه! و ...) با این حال همواره مسیر واقعیت را پیمودن و کاش‌ها را مرور کردن لزوما به دستیابی نتیجه مطلوب منتهی نمی‌شود؛ در خلال تحقیق‌ها و گفت‌و‌گوهایمان با سازندگان مجسمه‌ها و همینطور مسئولان مربوط و ...بیش از پیش خود را در جهان ناشناخته‌ها یافتم، کمابیش می‌دانستم برخی از آنها شکسته و آسیب‌دیده نگهداری می‌شوند ولیکن این قابل تعمیم به همه‌ی آنها نبود و در نهایت به نظر می‌رسد چنان بلیناس یا همان پلینی کبیر می‌بایست صفحه‌ای را در راستای مصون ماندن نام و نشان و ... در وضعیت خلا جای گذاری کرد که از گزند زدایش در اذهان عمومی (و حتی مکان نامعلوم) در امان بمانند.