احمد مرشدلو
بینام
بینام مجموعهای است از طبیعتهای بیجانی که در حوالیِ حاشیه زندگیهای امروز ثبت شدهاند.
اینها سرهایی بی دست و پا اند که بر سکوت دیوارهای سرد خیره شدهاند. بیعملی در نگاه خیره خالی سالهاست که در اتاقک ذهنم نقش بسته و به عدد هر انسان، یک امضا بر این قرارداد نانوشته وجود دارد که برای ثبتش، صورتی گواهی میدهد (هر انسان با صورتش یک توافق را گواهی میدهد).
سرها بر تخته پارههایی نقش بسته که کنار سطلهای زباله یا کوچههای خالی از ماشین انداخته شده بودند.
متروکههای خالی از سکنه، با قصرهایی از مردمِ بیرأی فرقی نمیکند. چه تکسَرهای بزک کرده، چه کله گوسفندی پوستکنده. در فضای خفقان خطی از رویکردِ کسی نقش نمیبندد.
نه تنها خودم را از قاعده این سکونِ بیمصرف مستثنی نمیدانم، که به همان میزان به حال کسانی تاسف میخورم که سالهاست در مقام و منصب هنر دوستی و هنر شناسی، همان را میکنند که داعیه جنگیدن با آن را دارند: حذف نگاههای مخالف، نادیده گرفتن رویکردهای مختلف، حقنه کردن افرادی بیمصرف به متن داستان سراییهایی که تاریخ هنر نویسی (تاریخ نویسی) شان میانگارند! به این خیال که نسل جدیدتر همان عنوانپرستی نسلهای پیشین را میکند! با این توهم که چشم آیندگان بر پوچیهای تولید شده کور است...
به امید مردمکان (اذهانِ) بینا، در سالهایی بِه از این سالها.
احمد مرشدلو
زمستان ۹۷