شبنم زراعتی

به نظر فرسوده میای


يك روز سر كار خانوم ش-الف روحشو گم كرد.
براي چند روزي حسابي حالش گرفته بود بخاطر بلايي كه به سرش اومده بود.بعد از سه روز و دو دقيقه بدون روح زندگي كردن تصميم گرفت كه بره زيرسنگ هم شده روحشو پيدا كنه ولي مطمئن نبود كه موفق بشه
براي شروع به كلانتري رفت، ولي وقتي كه اين راه براش كار ساز واقع نشد تصميم گرفت كه همه جا آگهي بذاره براي پيدا كردن روح گمشده اش.
هفت روز بدون هيچ خبري از روحش سپري شد
سرانجام روز هشتم تصميم گرفت بره بازار و يك روح جديده ارزون قيمت خوش ساخت بخره.
دنبال ارزونترين روح ممكن توي هر سوراخ سمبه اي رو گشت.
خيلي ساده هست:
اول از همه براي اينكه پول نداشت، بعدشم كه بايد پول اجاره خونه، قبض برق و آب و از اين جور چيزا رو ميداد.
عرض به حضور شما
روح جديدش روز اولو دوم خيلي خوب كار كرد،
ولي از روز سوم شروع كرد به گند زدن.
خلاصه كنم كه از از اون روز به بعد هيچوقت روح جديدش به خوبي روح قديمش كار نكرد.
2
ساعت نه صبح روز جمعه ماه آبان جناب آقاي ب.الف خواست بدونه كه چي كار ميكنه تو اين دنيا.
ساعت نه و سه دقيقه جناب آقاي ب الف موجوديتش رو در اين دنيا به زير سوال برد.