علی شایسته

تکرار

از حدود ده سال پیش شروع کردم به نوشتنِ هر چیزِ دل بخواهی برای خودم. این برایم تبدیل به نوعی اعتیاد شد و سال‌ها به این کار ادامه دادم. بعد از چند سال صدها صفحه کاغذ روی هم جمع شد. مثل این بود که تصویرِ عریانِ خودم در آن‌ها باشد. از این‌که کسی ببیندشان نگران بودم و دستِ‌آخر یک روز همه را سوزاندم، به جز اندکی که ماند و بعداً تبدیل به مواد اولیه‌ی کارهایم شد. این نوشته/بازی‌ها را روی پارچه‌هایی که با آن‌ها قلم‌مو پاک می‌کردم، و قبلاً دور می‌انداختم‌شان، بازنویسی کردم. این‌طوری مجموعه‌ی "هزاران هزار نفرین بر این و بر آن" شکل گرفت، که قبلا آن را نمایش داده‌ام. بعداً متوجه شدم پارچه‌هایی که قرار بود دور بیندازم و نوشته‌هایی که قرار بود بسوزانم را، ناخودآگاه، از نابودی نجات داده‌ام. این مواردِ اتفاقی برای من، که در خانواده‌ای مذهبی بوده‌ام، به رستاخیز شبیه بود؛ باورِ رویاگونه‌ی تکرارِ زندگی بعد از مرگ و جاودانه شدن؛ چیزی که می‌تواند التیام‌بخشِ دردِ زنده‌ها باشد. مجموعه‌ی بعدی، «تکرار»، با این مفهوم شکل گرفت. در این مجموعه، نوشته را کنار گذاشتم؛ چیزی در میان نبود که بشود آن را نوشت. بدون تصورِ خاصی از نتیجه، کار را شروع کردم. بیشترِ آن‌چه در نهایت پیش آمد حاصلِ اتفاق‌ها بود. اتفاق‌هایی غیرقابل‌پیش‌بینی، شبیهِ همه‌ی چیزهایی که در زندگی برای‌مان پیش آمده، و احتمالاً هر چیزی که بعد از مرگ‌مان تجربه خواهیم کرد.

علی شایسته