جنگ از برای صلح
آذرمیدخت الهی

شهریور 1392

جهانی که بزرگیش به وسعت اقیانوس ها ست و کوچیکیش به اندازه ی آشنای آشنایی که مرا از این ور کره ی خاکی به آن ور کره خاکی به تو وصل می کند.
در روزگاری که زیبایی هایش را طبیعت و عشق با هم می سازند و زشتی هایش را جنگ و قدرت؛
تاریخی رقم خورد که جنگ ها به خود دید، اما صلح را هنوز نه.
در میان کدام یک از این بمب ها ترانه ی جاودانگی صلح خوانده شد، هنگامی که رقص نور و صدا غوغا به پا کرد!؟ آن غوغای نور و صدا خانواده ی مرا به کدامین سرزمین رویایی پرتاب کرد که ما دیگر جگر گوشه هایمان را ندیدیم؟ رویاهای کودکی سوار بر اسب سپید بربالای ابر سیاه بالای خانه به کدامین سو دوید که از آن به بعد زندگی همسایه رویایم شد؟
آغوش مادر گرم بود ولی پژمرده.
آغوش پدر گرم بود ولی خسته.
جنگ آمد.
باغچه پرپر شد، دیگر حتی آغوشی هم نماند...
تکرار تصور خوشرنگ و زیبای دنیای پس از جنگ و خونریزی آنچنان تبلیغ شد، که ندانستیم کی و کجا این ویروس به ما هم سرایت کرد، در کدامین قاعده ی انسان دوستانه، صلح دست آوردی از مرگ و خونریزی است؟
آذرمیدخت الهی
تابستان 1392