گردآورنده: ساغر دئیری
سو + زن
سو + زن - گاهی اوقات به نظر میآید که کارهایی مانند دوخت و دوز، گلدوزی، بافتن، قلاببافی، قالیبافی و ... صرفا برای پر کردن اوقات فراغت و ارضای تصویری، تزئینی محیط زندگی کاربری داشته و دارد. وقتی از کاربرد حرف می زنیم صرفا از لذت بصری و تجلی زیبایی و روح تصویری و تزئینی حرف نمیزنیم; کاربری الیاف همان قدر که در دستان مادرانمان از کودکیهامان با سوزن و نخ به روزمرگی و خاطراتمان گره خورده است همان قدر هم تاریخ و فرهنگ را به جهان معاصر میدوزد. لذتهای بصری و کاربردی روزمره همچون کوبلن، در دست زن همسایه که تابلوی «نیلوفر آبی کلود مونه» را سوزن میزند و پدر خانه که آن را با افتخار به دیوار میکوبد و یا قلاببافی که بر روی میز خانه جلوه میکند، تعبیری است ایرونیک با تجلی غیرملموس از دفورماسیون هنر ناب به کاربری روزمره. و اما در ایران، پیشینه بلند بالای الیاف و نساجی که با قالیبافی عرض اندام میکند و ما نامش را با غرور بر زبان میآوریم در نهایت با تابلوفرشهای ریزبافت چندصدشانه با طرح «دختر دعاگو و اسبهای دونده» که هیچگاه به معبود نمیرسند بر شانه خانه مردم ایران سنگینی میکند. هنر الیاف در ایران چه بسا دگردیسی که در اروپا با تاپستریها Tapestry، انقلاب صنعتی، مدرسه باهوس (Bauhaus) و در دهه 1960 با بینال لوزان Les Biennales internationales de la Tapisserie de Lausanne (1962-1995) به بیان مستقل هنری با نام فایبر آرت (Fiber Art) منجر شد را تجربه نکرد که این امر همانند خیلی از موارد دیگر در هنر معاصر ایران را باید در عدم وجود پیشینه صنعتی شدن و مدرنیزم جستجو کرد و نتیجتا تلفیق و همزیستی گرایشات هنری معاصر ایران با الیاف با تاخیر و تعلیل مواجه شده است. با وجود طوفانهای تاریخی و اجتماعی تجربی ایران گهگاه معدود هنرمندانی دستی بر این مدیوم هنری بردهاند. مدیوم دوخت و بافت با بیان مدرن در بافت اجتنابناپزیر سنتی ایران شاید تلاشی است بیشائبه از برای فرافکنی این نگرش از قالب سنتیاش و سبک کردن شانه هنر معاصر ایران از این بار موجود. با نگاهی دقیقتر درمییابیم که این نگرش اگرچه ابزاری برای بیان زنانگی در دو دهه اخیر در میان هنرمندان بوده اما از منظری دیگر این امر واجد امری بیانگرایانهتر (اکسپرسیو) باخصلتهای رویکردی قاطعانهتر شده است؛ مدیوم دوخت و بافت در هنر معاصر ایران فرای برخورد زنانهاش با بیانی صریحتر نگاهی منتقدانه به این روزمرگی پیدا کرده است، چیزی که میتوان آن را بیشتر شبیه به یک روایت مستند از این دگردیسی فکری دانست تا یک برخورد دکوراتیو. این برخورد با تمام اصالت سنتیش در مواجهه با هنر معاصر غرب بستر بیتجربهتری دارد، چیزی که نمودش نزدیک به نیم قرن پیش با بینال لوزان, مجسمههای نرم کلاوس اولدنبرگ، پرفورمنسهای ژوزف بویز، اینستالیشنهای عظیم الجسه ارنستو نتو و دو هو سوه، مبدل به اساسیترین عنصرهای تکنیکی و کاربردی در بیان هنری شده و در هنر معاصر ایران همچنان با قالبی سنتیتر نمود پیدا میکند. در این نمایش بیشتر تلاش شده تا فرای جمعآوری محتوایی و همخوانگی تکنیکی و تجربی آثار هنری، آثارمنتخب سه نسل از هنرمندانی که در بیان هنری خود از این مدیوم مدد گرفتهاند را به نفع ایجاد یک جهانبینی کلی از وضعیت موجود این جایگاه برسیم، چیزی که مشابه آن تاکنون به صورت یک گردآوری تجربی و بصری و حتی محتوایی رخ نداده است. به بیان دیگر تلاش این نمایش بر این است تا خاستگاه این نگرش در هنر معاصر ایران را با نمایشی کلکتیو ارائه دهد. ارائهای از ادراک جمعی این تعریف هنری در هنرمندان و مخاطبین این هنر. واضح است که در این نمایش نمیتوان به تمامی ابعاد این نگرش هنری پاسخ داد، اما این نمایش در عین گردآوری و نشان دادن وضعیت کنونی این مدیوم علاوه بر تلاش برای ایجاد چالش ذهنی مخاطب، در صدد آن است که مخاطب را با وجوه دیگری از این نگرش آشنا کند. گردآوری هنرمندانی که در هنر معاصر ایران جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص دادهاند در کنار هنرمندانی که پایههای جوان هنر امروز را میسازند از طیفهای مختلف و گرایشات متنوع هنری با استفاده فرعی و اصلی از این مدیوم میتواند پاسخی باشد به پرسش ذهنی هنر معاصر و منتقدین که آیا نمایش این دست آثار هنر والای معاصر را به سمت تزئینی شدن می برد؟ آیا هنر الیاف و استفاده از این مدیوم همچنان یک ارضای حظ بصری و دکوراتیو است؟ آیا در حال پرکردن اوقات فراغت هنر معاصر ایران است یا اینکه میتواند جزئی از بدنه هنر معاصر و نوک سوزنی بر آن باشد؟
ساغر دئیری 1395